سليمان بن جعفر جعفري گفته است:

«براي کاري که داشتم خدمت امام رضا عليه‏السلام بودم، خواستم به خانه‏ام بازگردم
امام فرمود: با من بيا، و امشب را نزد من بمان... 
با آن حضرت روانه شدم، تا وارد خانه شد، هنگام غروب آفتاب بود، و غلامان در طويله خانه به کار گل و بستن اخيه (ميخ آخور) براي ستوران و غير از آن مشغول بودند، و با آنان مرد سياهي کار مي‏کرد، که از جمله غلامان حضرت نبود، امام عليه‏السلام فرمود: اين مرد که با شماست، کيست؟ 
گفتند: به ما کمک مي‏کند، و مزدش را مي‏دهيم
امام عليه‏السلام فرمود: اجرتش را معين کرده‏ايد؟ 
گفتند: خير... هرچه به او بدهيم راضي است
امام عليه‏السلام شديدا برآشفت، و تازيانه بر آنان فرودآورد
گفتم فدايت شوم، چرا خشمگين مي‏شويد؟ 
فرمودمن بارها آنها را نهي کرده‏ام، از اين که کسي را پيش از آن که اجرتش را معين کنند به کار گيرند
و بدان! هر کارگري بدون اين که قبلا مزد او را تعيين کرده باشي، کاري براي تو انجام 
دهد. اگر سه برابر آنچه مزدش است، به او بپردازي باز گمان مي‏کند، که از اجرت او کاسته‏اي، و اگر پيش از انجام دادن کار، مزدش را معين کني، و پس از آن پرداخت کني، تو را به سبب وفاي به عهد مي‏ستايد، و اگر اندکي زيادتر از مزدش به او بدهي، آن را بخششي از تو مي‏داند»
در اين حديث امام عليه‏السلام اشاره مي‏فرمايد، به نکته مهمي که مربوط به قانون کار است، تا به وسيله آن حق کارگر و کارفرما هر دو تأمين شود، و چنان که مي‏دانيم بسياري از درگيريها و مشاجره‏ها، ميان اين دو، مربوط است به ميزان دستمزد، اگر در ابتدا تعيين نشده باشد، ولي چنانچه پيش از شروع کار، هر دو درباره ميزان اجرت، توافق کنند، حقوق همديگر را تضمين، و از بروز هر گونه نزاع و جدال، جلوگيري کرده‏اند، و اگر کارفرما پس از پايان کار، چيزي هر چند کم، بر دستمزد و مقطوع بيفزايد، امتنان و سپاس کارگر را براي خود جلب کرده است
از بزنطي نقل شده که گفته استامام رضا عليه‏السلام مرکب خويش را برايم فرستاد، و چون به صريا آمدم، همه شب را در خدمت آن حضرت بودم، پس از آن که شام برايم آورده شد، امام عليه‏السلام فرمود: برايم رختخواب اندازند، يک بالش طبري و يک تشک و لباس خواب قيصري، با يک عدد ملحفه مروي برايم آورده شد، و پس از آن که شام خوردم
امام فرمود: آيا مي‏خواهي بخوابي؟ 
گفتم: آري فدايت شوم، پس امام عليه‏السلام شخصا ملحفه و لحاف را، به رويم انداختند، و فرمود: خداوند شبت را سلامت کند، و ما در آن وقت، روي پشت‏بام بوديم
هنگامي که امام عليه‏السلام از نزد من پايين رفت، در دل خود گفتم، من از امام عليه‏السلام کرامت و محبتي ديدم، که هرگز کسي آن را نديده است، ناگهان آوازي برآمد: اي احمد، و اين آواز براي من شناخته نبود، تا اين که غلام آن حضرت وارد شد
گفت: آقايم را اجابت کن، من فرود آمدم، و به نزد آن حضرت رفتم، امام عليه‏السلام رو به سوي من کرد، و فرمود: دست خود را پيش آر، من دست خود را جلو بردم، حضرت آن را گرفت و فشرد
سپس فرمود: اميرالمؤمنين عليه‏السلام که درود خدا بر او باد، به عيادت صعصعة بن صوحان 
رفت، و چون خواست، از نزد او برخيزد، فرمود: اي صعصعة بن صوحان... به اين که تو را عيادت کردم، بر ديگران مباهاتمکن، و مواظب نفس خويش باش، و گمان کن که مرگت فرارسيده است، و آرزوها تو را به بازي نگيرند، تو را به خدا مي‏سپارم، و سلام فراوان بر تو دارم»
امام عليه‏السلام در اين بيان اشاره مي‏فرمايد، به ضرورت تربيت واقعي نفس، به طوري که تحت تأثير پديده‏هاي گذراي خارج قرار نگيرد، و فريفته اوهام پوچ، و پندارهاي باطل نشود، و بداند که توجه و عنايت ديگران به او، چيزي از واقعيت و حقيقت او را، دگرگون نمي‏سازد، زيرا انگيزه توجه مردمان، گاهي برحسب مصلحت، و زماني ناشي از محبت، و يا چيزهاي ديگري است، که ابدا ارتباطي به واقعيت، و ارزش ذات او ندارد
همچنين امام عليه‏السلام ما را وادار مي‏سازد، که بر تربيت نفس خويش حريص بوده، آن را تحت مراقبت داشته باشيم مبادا مفتون و شيفته چيزي شود، که وي را از توجه به سرنوشت واقعي خود، بازمي‏دارد، و بر ماست که به اين حقيقت به ديده اهميت، بنگريم، و با دور داشتن نفس، از تأثيرات خارجي و گذرا آن را صيانت کنيم.

منبع:کتاب تحلیلی از زندگانی امام رضا

نوشته محمد جواد فضل الله و سید محمد صادق عارف
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: